هاناهانا، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 20 روز سن داره

هانا نبض زندگي ما

تقويم و كارت پستال سال 95 هانا

دومين عيدي كه تورا در كنارمان داريم در راهست و چه زود گذشت و دلم براي تك تك ثانيه هاي با هم بودنمان پر ميكشد و دخترم دارد بزرگ ميشود و من و بابايي مسن تر از روزهاي قبل  دخترم براي بزرگ شدن عجله نكن دنياي آدم بزرگها آنقدر ها هم كه به نظر ميرسد زيبا و دوست داشتني نيست و پر از چيزهايي است كه دنياي كودكانه تو در آن جايي ندارد  دخترم آرام تر بزرگ شو بگذار  با هم بودنمان در اين دنياي كودكانه و شيرين خيلي بيشتر از اينها طول بكشد  اميدوارم با آمدن هر بهاري در زندگيت خوشحال تر از بهار قبل باشي گل هميشه بهارم تقويم دختر نازم با طراحي دست و پا شكسته مامان   طراحي كارت پستال عشق ما بر...
17 اسفند 1394

هفده ماهگي

يكي از چیزهایی که این روزها دارم تمرین میکنم، درک احساسات است. چیزی که من کلا کم بلدم. یعنی فرقی نمیکند دارم در مورد دختر يك ساله خودم حرف میزنیم، یا دوستی که پدرش فوت کرده، یا فامیلی که عروسی‌اش بوده؛ کلا درک احساسات را خوب بلد نیستم! یعنی از آن‌هایی هستم که اگر بچه‌ای بخورد زمین شاید خنده‌ام بگیرد، موقع خداحافظی از عروس چیزی به ذهنم نمی‌رسد که بگویم و هنگام برداشتن خرما از داخل سینی مراسم ترحیم هم به تته پته می‌افتم! خودم میدانم که این خیلی بد است. در درک احساسات دخترم اولین قدمم این است که بنشینم و هم‌قدش شوم و اگر لازم بود دست‌هایش را بگیرم. یعنی وقتی دخترم با بهانه هاي جور واجور آم...
17 اسفند 1394

شانزده ماهگي

عزيز دردانه ي ما اين روزها چهار پاي اضافه ديگر لازم دارد تا بتوان دنبالش دويد و از انجام كارهاي مختلف از بالا رفتن از ميز و مبل و روشن كردن دكمه لباس شويي و چرخاندن ولوم اجاق گاز و سر زدن به كشوي قاشق و چنگالها و باز كردن در كابينت ها و بر داشتن اشياي درونش منصرفش كرد. بازي با اسباب بازيهايش تنها به چند ثانيه اي بيشتر به طول نمي انجامد و باز هم وسايل و اشياي خانه دوست داشتني و بازي با آنها لذت بخش تر است. جارو برقی..اکه به محض روشن شدنش ..دخترکم هرکجای خانه که باشد خودش را به آن می رساند و برای گرفتن و حرکت دادنش تقلا ميكند  و در پایان روز...من می مانم و خانه آشفته و به هم ریخته ای که در جای جای آن می توان ردپایی ...
29 بهمن 1394

500 روزگي

دخترک نازنينم، عزيز دردانه ام 500 روز از با هم بودنمان گذشت 500 روز به سرعت بادددد و زندگيمان در اين 500 روز پر از لحظات ناب و دوست داشتني بود كه به خاطر داشتن تو دردانه ي شيرينم تجربه كرديم . دختر داشتن را تجربه كرديم مهرباني و عشق را بيشتر و بيشتر تجربه كرديم باشد كه 500 سالگي را كنار هم جشن بگيريم                 500 روزگیت مبارک عزيز دردانه ي شيرينم   فلاش بكي به گذشته هاناي 100 روزه   هاناي 200 روزه      هاناي 300 روزه      هاناي 400 روزه...
28 بهمن 1394

جشن شب يلدا 94

دخترک پاییزی من دومین پاییز زندگیش را هم پشت سر گذاشت.... يلداي سال گذشته هندوانه كوچكمان در سه ماهگيش به دليل  مشكوك بودن به عفونت و بستري شدنش در بيمارستان نتوانستيم برايش جشن يلدا بگيريم و به همين خاطر امسال را با دعوت دوستان  دور همي را در بلندترين شب سال جشن گرفتيم كه عزيز دردانه ام در تمام شب يلدا تنقلات را مشت مشت بر ميداشت و تا به خودمان بجنبيم در گوشه اي از خانه پخش و پلا ميكرد. و فرداي آن روز مامان بيچاره تنقلات را از گوشه و كنار خانه جمع ميكرد   ميز تنقلات هانا كوچولو كه مامان با اينكه كلي مشغله داشت سعي كرد خيلي خوب باشه عزيزكم    هانا در حال بهم زدن ميز م...
20 دی 1394

13 ماهگي اولين دندان هاي آسيا

بالاخره مرواریدهای درشت آسیا هم در صدف زیبای دهان کوچک شیرین دخترکم رونمایی کردند! بدغذایی ، بهانه جویی و انگشتهایی که غالب اوقات در قسمت عقب دهان در حال جویده شدن بودند ..نشان از رویش دندانهای نهم و دهم داشت و نهایتا لمس جسمی سخت در لثه های نرم و نازک ملوسکم در فک بالا این حدس را به یقین تبدیل کرد.. و حالا با رویش اولین دندانهای جونده می توان امید داشت که نخودی کوچولوی من از طعم یکنواخت و تکراری غذاهای میکس شده خلاص شود و کم کم بتواند همراه بقیه اعضای خانواده از غذای سفره بخورد و بر تنوع غذاییش افزوده شود.. و بقيه خاطرات نباته مامان به روايت تصوير  هانا در اوججججججججججج هانا و درا كوچولوش ...
20 آبان 1394

سخت اما دوست داشتني 11 ماهگي

زندگی سخت است. زندگی برای آدم‌هایي كه زيادتر ميخواهند سخت تر است. هرچقدر سهم بیشتری از زندگی، شور، شوق و عشق بخواهی، باید سهم بیشتری هم از راحتی و آزادی خیال بپردازی. من هم مثل همه مادرها، روزهای سخت زیادی را سپری می‌کنم. نخوابیدن سخت است، گريه هانا بعضي وقتها كلافه ام ميكند و انرژی دخترم رمقم را ميگيرد، کارهای خانه تمامی ندارند و من از دیدن خودم با موهای ژولی پولی و لباس‌های در هم و بر هم  در آينه ناراحت ميشوم با ناخن های بلند مانیکور شده نمیشود لباس بچه را عوض کرد. همه جایش خط خطی می شود. با کفش های پاشنه بلند نمی شود بچه را بغل کرد و از پله ها بالا و پایین رفت. با روسری های...
25 مهر 1394

يكسالگي

ماه زندگیم..فرشته کوچکم ..یک ساله شد به همین زودی دلم برای همه 365 روزی که با هم گذراندیم تنگ شد!..365 روزی که جزو بهترین و شیرینترین لحظه های عمرم بود... پارسال در چنین روزی پر بودم از هیجان..و انتظار برای دیدن روی ماهش و حالا یک سال است که به لطف وجود پربرکتش... مادر شده ام و مادری کرده ام.. خدایم..شکر برای بودنش..سلامتیش..خنده هایش..و همه لحظات بکر مادرانه ای که او خالقش بود..دخترک شیرین دوست داشتنیم خدایا..دخترکم را به تو میسپارم..نگهدارش باش ..و تجربه این حس ناب و بی نظیر را به همه آنهایی که آرزویشان داشتن این روزهای مادرانه است عطا کن.. یک ساله  کوچکم..غنچه نوشکفته من.. ت...
10 مهر 1394

يازده ماهگي

یادش به خیر..شهریور پارسال...و چنین روزهایی..شمارش معکوس برای زمینی شدن فرشته ام و اشتیاق بی حد من برای دیدن روی ماهش و حالا ماه زندگیم به همین زودی یازده ماهه شد.. باورش برایم سخت است..این گذر سریع زمان.. و این که تا یک ماه دیگر نوزاد نرم و ابریشمی دیروز من کودکی یک ساله خواهد شد می دانم که دلم برای همه روزهایی که با هم گذراندیم تنگ میشود..برای روزهای تکرار نشدنی نوزادیش..برای نفس هایش که بوی شیر میداد..و آن عطر خاص تنش..بوی پاکی و فرشتگی..که کم از بوی ناب بهشت نداشت خدایا شکرت..برای بودن دخترکم و تجربه تمام لحظات شیرین و اعجاب انگیزی که به لطف وجودش به من عطا کردی...لحظاتی که فقط یک مادر میشناسد و حسشان میکند....
19 شهريور 1394