هاناهانا، تا این لحظه: 9 سال و 7 ماه و 3 روز سن داره

هانا نبض زندگي ما

شش ماهگي

1394/1/19 12:29
نویسنده : مامان
304 بازدید
اشتراک گذاری

چند روز مونده بود به عيد ،منو بابايي تصميم گرفتيم به خاطر اينكه تو دختر نازم از نعمت بزرگ پدر بزرگ محرومي ، به ياد بابا بزرگاي مهربونت يه سر به خانه سالمندان بزنيم و با ديدن اونا شايد غم عميق نبودنشون  و جاي خاليشون سر سفره هفتسين يكمي تسكين پيدا كنه و تو هم با كلي بابا بزرگ و مامان بزرگ دوست داشتني آشنا بشي

 

 

بعدشم  تصميم گرفتيم به خاطر عوض شدن حال و هوامون به اتفاق دختر نازم بريم گردش و باغ وحش

و بابايي هر چي سعي كرد كه تو يه نگاهيي به حيونا بكني ولي تو به همه اطراف نگاه ميكردي به غير از مسير اشاره دست بابايي 

 

 

و اين هم هانا وسط شكوفه هاي تازه متولد شده بهاري البته تشخيص شكوفه ها از تو يكم سخته ماماني آخه تو خودت سر تا پا گلي 

 

 

و اينم چند  تا عكس ديگه از شش ماهگيت  فندق مامان

 

و اين هم دختر نازنازيه ماماني مشغول كشتي گرفتن با گردن دراز ، و خوشحال و راضي از اينكه پيروز ميدانه

 

 

و اينجام  پري دريايي خوشگل ما مشغول تلاش براي سينه خيز رفتن 

 

 

الان سه هفتس كه غذاي كمكيت رو شروع كردم فقط مشكل اينجاست كه هر بار با دادن قاشق غذا به شما بايد باهات يه راند كشتي فرنگي هم اجرا كنم تا موفق بشم قاشق غذارو كه محكم با دستات ميقاپي رو  آزاد كنم  عزيزكم

البته يكم بد غذايي و ماماني موقع دادن غذا متوسل به انواع صداهاي حيوانات و شكلك هاي محيرالعقول ميشه تا موفق شه بهت غذا بده انصافا من هم جات بودم اين غذاهاي بي مزه و بي نمك رو نميخوردم

آستين خواريت هم حرف نداره با يه ملچ ملوچي آستين لباسات و ميخوري كه آدم دلش ميخواد يه ذره بخوره ببينه واقعا چه مزه اي ميده

با طعم انگشتاي پاتم كه به تازگي آشنا شدي و ظاهرن طعم پاهاي كوچولوت كه آدمو ياد كيك يزدي ميندازه بسي دوست ميداري

و اين هم هاناي ما در حال زبون درازي به مامان و باباي خسته از دادن غذا به دخترك بد غذاشون

 

اولين عيد نبات مامانجشن

 

عيد بالاخره فرا رسيد و من وبابايي تصميم گرفتيم نصف تعطيلات رو اول بريم خونه ماماني و نصف ديگشم بريم خونه مانا جوني

ميني مدل ما در حال ژست با عينك مامان تو ماشين در حال رفتن خونه ماماني جون

 

 

و بعد از كلي ورجه ورجه و بالا رفتن از سرو كول مامان خسته شدي و تو كريرت آروم خوابيدي

 

 

دختر نازم در كنار اولين سفره هفت سينش خونه ماماني

 

 

تو بخند كه با خنده تو سياه و سفيد زندگي برايم هزار رنگ ميشود

 

ماهگرد ششمجشنگیج

 

بالاخره دو هفته تعطيلات عيد تموم شد و 18 فروردين ماه نباته مامان شش ماهه شد

محبتمحبتمحبتمحبتمحبتمحبتمحبتمحبتمحبتمحبت

 

پسندها (1)

نظرات (0)