هاناهانا، تا این لحظه: 9 سال و 7 ماه و 3 روز سن داره

هانا نبض زندگي ما

پنج ماهگي

1393/12/20 13:10
نویسنده : مامان
489 بازدید
اشتراک گذاری

وارد اسفند ماه شديم اسفندي كه بوي عيد ميده و عيد امسال با وجود تو گل شبوي من بر سر سفره هفتسين با همه سالهاي قبل تفاوت داره و شيرين ترين ساله

اين روزا كمي نق نقو شدي و اونم برميگرده به خارش لثه هات براي رويش اولين مرواريداي قشنگت

ياد گرفتي كه بر ميگردي و رو سينه ميخوابي و من و بابايي تا ازت قافل ميشيم ميبينيم كه روي سينه خوابيدي 

و در ادامه دوران پنج ماهگيت به روايت تصوير

قربون تاج موهات تاج الملوك مامان

 

 

ناز كردن از نوع انگشتيش براي بابايي

 

 

واي كه چه معصومانه ميخوابي نفس من

 

 

 

دختر نازم و اولين ماهي هاي اولين بهار زندگيش

زندگيت هميشه بهاري دختر قشنگم

 

 

تو اين ماه چون مامان از يه ماهه ديگه بايد بره سر كار به توصيه پزشك خوردن غذاهاي جامد مثل فرني با آرد برنج رو بايد شروع كني 

از يه طرف خوشحالم كه داري بزرگ ميشي و به زودي با منو بابايي سر ميز غذا ميخوري و از طرف ديگه دلگير چون دلم براي دوران شير خوارگيت و شيرين بازيهاي اين روزات و بوي شير تنت تنگ ميشه 

تو بزرگ ميشي و من و با بابايي به دوران مين سالي نزديك و نزديكتر ميشيم همون چيزي كه تصورش قلبم رو از يه حس غريب و توام با حسرت مالامال ميكنه 

اولين ميز غذاي دخترم

 

 

ملوسكم بعد از خوردن اولين فرني در تاريخ 12 اسفند ماه با كلي ملچ و ملوچ و شستن دست و پاي خودش و لباساي مامان

 

بعد از خوردن غذا هر دو مون بايد ميرفتيم حموم  چون لباساي مامانم از فرني شما بي نصيب نموند

البته بعد از حموم هنوزم به خوردن انگشتت بيشتر از هر چيز ديگه اي علاقه داشتي

 

 

و اينم از شيرين كارياي اين ماهته ختر نازم

 

 

150 روزگيت مبارك دختر ناز مامان و بابابوسمحبت

150 روز از اومدنه تو فرشته ناز و كوچولو به جمع دو نفره من و بابايي ميگذره و من با خودم فكر ميكنم تو پاداش كدوم عمل نيكم به خدا هستي. 

 تويي كه تكه اي از روح و وجودمي 

تويي كه آرامش و بزرگترين اميد زندگيمي دخترم عسلم نازم پنج ماهگيت مبارك

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)