هاناهانا، تا این لحظه: 9 سال و 7 ماه و 3 روز سن داره

هانا نبض زندگي ما

ده ماهگي

1394/5/20 12:19
نویسنده : مامان
621 بازدید
اشتراک گذاری

این روزها دخترکم چهار دست و پا به هر جا سرك ميكشد و می ایستد..روی پاهای قشنگ کوچکش..همان پاهایی که وقتی فرشته ام تازه از بهشت آمده بود قدرتی نداشت..پاهایی که آن روزها با هر گریه و خنده اش بی اختیار می لرزید و تکان میخورد..اما حالا همان پاهای کوچک محکم اند..و این جز معجزه نیست..خدایا شکرت

حالا عزیز دلم تمرین راه رفتن می کند... و من از تماشای چهاردست و پا رفتنش،تاتی تاتی کردنش و همه لحظات تکرار نشدنی قد کشیدن و بزرگ شدنش غرق سرمستی و لذت میشوم و عاشقانه بالندگیش را نظاره گرم..

دلبرک شیرین زبانم حالا دارد تمرین حرف زدن هم می کند..و شنیدن صدای نرم و نازک خوش آهنگش که زیباترین سمفونی دنیاست..لذتی دارد وصف ناشدنی

تکرار هجاها...بابا..دَ دَ...آبَ...و « چیه و كيه» گفتنش..با آن لحن خاص و منحصر به فرد..در پاسخ به من و بابايي ..که از خود بی خودم می کند..

و بازی های سه نفره هانا و بابا و ماماني..

دنبال بازي :بابايي دنبال هانا ميكند و با صداي بلند ميگويد دارم ميام بگيرمت..و فسقلی وروجک خودش را به سرعت باد به بغل من ميرساند  !..و با ذوق و شوق بسیار سعی می کند به من پناه بياورد و خودش را در بغل ماماني جا كند و بيچاره ماماني ،زير لگداي شيرينش براي بالا رفتن از سرو كولش کمپوت ميشود..له و لورده!.. البته همه اين كارها جیغ زنان و ذوق کنان انجام ميشود! 

و یا قایم موشک و دالی بازی ..قایم شدن هانا در آغوش پدر!..که با هر بار پیدا شدنش توسط مامان..صدای جیغ از سر شادی و قهقهه اش همه خانه را پر می کند..و قلب منِ مادر را لبریز می کند از عشق و دلم را سرشار از شور و شعف..

خدایا شکرررت...به خاطر بودنش..خنده هایش..شیطنت هایش..و گرمای نفس های زندگی بخشش که به زندگی مان نور می دهد و گرما می بخشد..

این روزها دایم باید چشممان به فسقلی شیرینمان باشد..دو چشم داریم، چهار تا هم قرض گرفته ایم..و چشم از او برنمیداریم که مبادا به وجود نازنینش آسیبی برسد..

یک لحظه غفلت کافیست تا او را زیر میز پیدا کنیم..یا در حین انگشت كردن در پريز برق..یا در حال بررسی ذراتی به کوچکی یک مورچه ! ..که با دو انگشت شست و سبابه و با ظرافت هرچه تمام تر برشان میدارد و با دقت نظری مثال زدنی بررسی شان می کند و نهایتا به این نتیجه می رسد که بهتر است بخوردشان!

و یا در حالی که میز چوبي ي وسط نشیمن را با طبل اشتباه گرفته و دو دستی با دستهای ظریف و قشنگش بر روی آن میکوبد..و یا در ضمن کشتی گرفتن با كنترل و درهاي كابينت آشپزخانه!...و یا کندن و جویدن برگهای دستمال كاغذي!..و خیلی یاهای دیگر..

و از ديگر خرابكاريهاي شيرينش جویدن پتوي تختش است!..وقتی که برای خوابیدن او را در تختش می گذاریم، همین که ساکت می شود و صدایی از اتاقش شنیده نمی شود..باید به او مشکوک شد!..

و جالب اینجاست که ذهن کوچک خلاقش کار اشتباه را هم تشخیص می دهد..طوری که به محض ورودم به اتاق و صدا زدنش..همزمان با کشیدن یک جیغ گوشخراش ، با خنده هاي و لوس شدنهايش سعي در راضي كردن من دارد ! احتمالا وروجکم دست پیش را گرفته بود که مبادا سرزنشش کنم!

و سرامد خرابكاريهايش نيز باز كردن كشوي سي دي ها و پخش و پلا كردن آنهاست كه با هم فكري بابا كلا از استفاده روزانه حذف و در كشو چسب زده شد.

همین چند روز پیش بود که موش موشک چهار دندانه در حین ارتکاب جرم غافلگیر شد!

 

 

به خانم متشخص اصلا مياد كه يه موش خرماي درون براي جويدن و ليس زدن همه چيز داشته باشه 

 

 

دخترك ناز ما با چشماني ملتمس براي بيرون آوردن از صندلي غذا

 

 

ملوسك مامان غرق در خندهاي كودكانه

 

 

هر عكسي كه توضيح نميخوادخسته

 

 

هانا و عمو نوروز البته از نوع تابستونش نه نوروزيش چشمک

 

 

فرشته كوچك بي بال و پرم غرق در شادي ايستادن بر روي پاهاي كوچولوش

 

 

دردونه مامان و جوجوهاااا

 

 

 

 

ميني اسب كوچك باغ وحش كه  هانا كوچولوي فراري  ما به هيچ عنوان راضي نشد لحظه اي روي كمرش بشينه

 

 

هانا و اولين شهر بازي و كنجكاوي در وسايل بازي رنگارنگ

 

 

 

.

دختر کوچولوی قشنگ ما سیصد روزه شد....

 

جشن300 روزگيت مبارك بوسبوس

 

سیصد روز قشنگ و رویایی رو در کنار پرنسس نازمون سپری کردیم..

و در سیصدمین روز   یک کیک مامان پز هم داشتیم..یک کیک کره ای ساده، اما خوشمزه..کیکی که دخترک چهار دندونه شیرینم هم از اون بی نصیب نموند، هر چند که سهمش کمی بزرگتر از یک عدس بود!

 

کیک ویکتوریا همراه با لايه ي مارمالاد توت فرنگی و شکلات 

 

 

فك كنم كيكمون با پلنگ صورتي يه نسبتي داشت خندونک

 

 

و خاطرات آميخته به عكس ماهگرد دختر نازم

نفسم حالا صاحب چهار مروارید سفید است..و دندان پنجم و ششم هم در آستانه رو نماییست..

 

 

قربونت بشم موش موشي مامااان بوس

 

 

هنر عكاسي بابا جون از نوع هندي چشمک

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

adibh
18 شهریور 94 0:42
چه عسلی خدا حفظش کنه