هاناهانا، تا این لحظه: 9 سال و 7 ماه و 3 روز سن داره

هانا نبض زندگي ما

نه ماهگي

1394/4/20 11:15
نویسنده : مامان
276 بازدید
اشتراک گذاری

نازنین دخترم.... رویای کوچک شیرینممم

سه فصل از زندگیت را در کنار هم پشت سر گذاشتیم.. سه فصل شیرین و پر از خاطرات رنگارنگ..خاطرات لحظه به لحظه بزرگ شدن و قد کشیدنت ..

عروسک قشنگ  خانه مان.. با گذشت هر روز برایمان عزیزتر می شود و شیرین تر..عزیزتر از جان و شیرین تر از عسل.. 

حالا دیگر هر روز صبح در خانه مان با صدای آواز بهشتی دخترکم آغاز میشود...و با صدای بلند برایمان آواز میخواند و صدایمان می زند...که آهاااااااااای..اهالی خانه...کجایید؟!!.. 

و گذران باقی اوقات روز به همراه وروجك شيطون.. فسقلی پر جنب و جوشی که این روزها کنجکاویش سر به فلک می کشد...و دیگر یک لحظه هم سر جايش بند نمی شود..و باید دایم مراقبش باشی که مبادا به وجود نازنینش آسیبی برسد...وقتی که سینه خیز به تمام کنجها و زوایای خانه سرک می کشد..یا زمانی که سعی دارد با گرفتن هر چه که به دستش می رسد بایستد و اولین قدمهای کوچکش را تجربه کند و بارها ميافتد ولي دست از تلاش بر نميدارد.

و تما م اینها اگر چه گاهی خسته ام می کند....و جسمم زیر بار این خستگی کم می آورد ...اما روحم تر و تازه می شود و صیقل میخورد..از حس این لحظات اعجاب انگیز تکرار نشدنی...در کنار فرشته ی کوچک بی تکرارم..

و این هم یک راز مادرانه دیگر است...که هر قدر هم که خسته باشی...دلبندت..پاره تنت را که در آغوش میگیری..دنیایت عوض میشود...و همه خستگیت زاِئل میشود..از دیدن لبخند شیرین و نگاه جادویی اش

خدایا شکررررت...برای هدیه بی نظیرت..که روزگارمان را شیرین میکنند...خوشبختمان می کنند...فقط با بودن و نفس كشيدنش.

 

دردونه من به روايت دوربين

هاناي ملتمس براي بغل شدن

 

 

دخترك انگشت در دهن من كه عادت اين روزهاي كودكيش شده و احتمالا به دليل خارش لثه هاي صورتي رنگشه براي درآوردن مرواريدهاي جديد

 

 

وقتي نباته هميشه خندانه مامان بهانه گير ميشود

 

 

هاناي گل به سر و آماده جهت رفتن به ددر

 

 

دخترك كابويه بدونه اسبه مامان

 

 

قربونه زبونت بشم مامانيييييييييييييي

 

 

عسله كلاه به سر ما كه صد البته نميشه كلاهي سرش گذاشت و از دست زدن به چيزي كه ميخواد منصرفش كرد

 

 

وقتي هانا دي جي ميشود  و  واسه ماماني ناي ناي ميكنه

 

 

قربونت برم پروفوسور ماماااان

 

 

هاناي بهانه گير كه به هيچ صراطي مستقيم نميشه كه دهنشو باز كنه تا سوپشو بخوره

 

ماهگرد نهم كنجد مامان جشنمحبتجشن

 

نه ماه تو شكمم بودي و نفست به نفسم بند بود

و حالا نه ماهه كه تو آغوشمي و نفسم به نفست بنده

ماهگردت مبارك دردونه ي دوست داشتنيه ماااااا

 

 

وقتي هانا خانوم متشخص نشسته و ميزاره ازش عكس بندازي

 

 

و درست سي ثانيه بعد حمله به سمت كيك و شمع هاي روشن

 

 

و به هر طريقي هم كه شده ميخواد خودشو به كيك برسونه

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)