سيسموني

سلام دختره نازم الان حدود هفت ماهه كه تو شكم ماماني هستي و با نفسهاي من نفس ميكشي و جزيي از وجودم شدي كه به تكونات و شيطونيات بدجوري عادت كردم من و بابايي واسه اومدنت لحظه شماري ميكنيم كه كي اين سه ماهه تموم ميشه و تو رو تو آغوش ميگيريم الان سخت در تكاپوي فراهم كردن وسايل اتاق تو و آماده كردن شرايط اومدنت هستيم من يه روز با بابايي و مانا جون رفتيم خيابون بهار و سيسمونيتو خريديم و ماماني كم كم شروع به چيدن اتاقت كرد و تو هفت ماهگي يه جشن سيسموني خودموني براي اعلام اسم قشنگترين اتفاق زندگيمون گرفتيم.

اينم چند تا عكس از سيسمونيت براي يادگاري

اون عكس بلوزي كه تو قابه ماله باباييه وقتي خيلي كوچولو بوده

سمت چپم كيك پوشكي و گيفتات كه كفشاي توچولو هستش و توش شكلاته براي مهمونا 

و اينم عكس از سفره و غذاهايي هستش كه مامان واسه جشن سيسمونيت درست كرد

ببخشيد دختر نازم اگه شرايط بهتري داشتم حتما خيلي بهتر از اينا ميشد عزيزكم

و تو جشنت ما اسمتو تو ي كاغذ كوچيك نوشتيم و بقيه پوچ بود و هر مهموني كه اسم تورو در آورد(خاله مريم) واسش يه هديه كوچيك در نظر گرفتيم و اسم رو اعلام نكرد تا همه مهمونا با بازي بي سوالي بتونن اونو حدس بزنن و زن عمو فرشته جون پيروز ميدان شد و اسمت اعلام شد .

هانا : به ژاپني زن زيبارو

به يوناني شكوفه

به انگليسي بخشنده

و به فارسي هم كردي اصيل هستش به معني نور چشم و نفس